زندانی منم
دیوانه مـــــــــــگو که عالمم میخوانند
آواره مــــــــــگو که کودکان هم دانند
این روح که در من است بی تاب شده
این دست و زبان همـــیشه زندان بانند
دیوانه مـــــــــــگو که عالمم میخوانند
آواره مــــــــــگو که کودکان هم دانند
این روح که در من است بی تاب شده
این دست و زبان همـــیشه زندان بانند