ناگـــــــهان

ماه: سپتامبر, 2011

بوک مارک لای زندگی

توی اتاق ظاهرا همه چی مرتبه اما فقط من میدونم که نیست.کنار تختم یه میزه که روش شش تا کتابه.به ترتیب از زیر، مردان اندیشه(برایان مگی)، سیمای زنی در میان جمع(هنریش بل)، عشق سالهای وبا( مارکز)، لذات فلسفه(ویل دورانت)، دیوان حافظ و نهایتا کافه زیر دریا(استفانو بنینی).
لای سه تاشون یه بوک مار کای دم دستی گذاشتم که صفحاتشو گم نکنم.لای کتاب کافه زیر دریا یه اسکناس، لای کتاب مردان اندیشه یه خودکار و لای کتاب سیمای زنی در میان جمع یه دفترچه یادداشت.
زیر میز هم دنیاییه برای خودش.کتاب شرحه شرحه که در مورد سه تا از شعرای سهراب سپهریه که دوستم پارسال چاپ کرد.هزار خورشید تابان(خالد حسینی)، آن خردمند دیگر(هنری ون دایک)، صد سال تنهایی(مارکز)، دو جلد کتاب خاطرات یک بچه چلمن(جف کینی)  و دو تا کیف سی دی و کیف پول خودم و دو تا کارت اعتباری و چند تا خرت و پرت دیگه…
حالا بماند کتابا و وسایلی که چپوندم زید تخت، از جمله سیگار و فندک …
و نهایتا صفحه دستکتاپ لب تاپ که پره از کتاب های پی دی اف.منطق الطیر و تذکره الاولیاء عطار، خاطرات روسپیان سودا زده ی من (مارکز)، زندگی پیش رو (رومن گری)، جک و اربابش(میلان کوندرا)، صوفیگری (احمد کسروی) …و کلی فایل در هم و بر هم دیگه که دنیای بی نهایت به هم ریخته ای رو نشون میده.
بعضیی از کتاب ها رو برای بار چندمه که دارم میخونم و حالا اونا هم نصفه موندن.
ظاهرا همه چی مرتبه.یه لب تاب و چندین کتاب که مرتب چیده شدن زیر و روی میز، اما همه نیمه خونده که حاصلش میشه ذهنی پریشان و دو دفتر کوچک که تراوشات ذهنم رو سرازیر میکنم توش.

ای کاش می شد یه جاهایی از زندگی هم بوکمارک گذاشت و بستش تا هروقت حالشو داشتی باز ادامه بدی.اما نمیشه.روند زندگی برای ما هرگز متوقف نمیشه.اتفاقا زندگی مثل یه تریلی از رو آدم رد میشه.تنها راهش اینه که باهاش همراه بشی.کنار رفتن از جلوی زندگی هم در واقع میشه مرگ.باید باهاش همراه شد و ظاهرش رو کمی مرتب نگه داشت.اما فقط خودت میدونی  که چه به هم ریختگی وحشتناکی در دل این آرامش نهفته اس.

بفرمائید «من»

گاهی وقتا آدم باید شروع کنه به رد کردن چیزایی که برای زندگیش زیادی هستند.چون دست و پا گیرن.مثلا شب بذاریم جلو در تا هرکی لازمش داشت بیاد بی سر و صدا ببره.
من هرچی فکر کردم دیدم فقط خودم رو دارم که بذارم جلو در.